دعای عظم البلا
 
مرکز تخصصی معصومیه سلام الله علیها شهرکرد
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


خرداد 1399
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            





جستجو





موضوعات

  • همه
  • احکام
  • اخلاق
  • اطلاعیه
  • اعیاد شعبانیه مبارک
  • المپیاد
  • امامت مبارک
  • امتحانات
  • انفاق در راه خدا
  • ایام فاطمیه
  • بدون موضوع
  • بسیج
  • بهداشت
  • تاییدیه ایران داک
  • تبریک هفته پژوهش
  • تجلیل فعالان پژوهشی
  • ترجمه های نهج البلاغه
  • تسلیت
  • تلنگر
  • توان افزایی پژوهشی
  • تکنیکهای مقاله نویسی
  • جشن فارغ التحصیلی
  • جشنواره علامه حلی (ره)
  • جلسه توجیهی
  • جلسه دفاع
  • جلسه دفاع
  • جلسه دفاع در استان
  • جلسه هیات امنا
  • حدیث
  • حدیث
  • حدیث -اهمیت پژوهش
  • حدیث2
  • حضور طلاب در فضای مجازی
  • حکمت
  • خنده
  • دانش آموختگان
  • دفاع
  • دفاع پاان نامه
  • دفاع پایان نامه
  • دل نورانی
  • دهه کرامت
  • دومین جلسه دفاع
  • راه کارهای انتخاب موضوع
  • رتبه اول جشنواره علامه حلی (ره)
  • رسانه ومهدویت
  • رمضان
  • سلامت
  • سیاسی
  • شعر
  • شهادت
  • عضویت در گروه کوثر نت
  • عید غدیر
  • عید قربان
  • فرهنگ
  • فصلنامه
  • فصلنامه تخصصی
  • فصلنامه تخصصی
  • فلسفه اربعین
  • ماه رمضان
  • محرم
  • مداحی
  • مراحل نگارش مقاله
  • مسابقه
  • مسابقه
  • مسابقه
  • مشاوره
  • مشاوره
  • معرفی کتاب
  • معرفی کتاب
  • معرفی کتاب
  • مناسبتی
  • مناسبتی
  • مناسبتی
  • مهارت
  • مهارت افزایی کامبیوتر
  • میلاد کریم اهل بیت
  • نشریه
  • نشست
  • نشست علمی - پژوهشی
  • نشست پژوهشی
  • نشست پژوهشی
  • نشست پژوهشی
  • نقد
  • نمایشگاه
  • نیمه شعبان
  • هفته وحدت
  • هفته پژوهش
  • هفته کتاب
  • هفته کتابخوانی
  • هم اندیشی
  • هم اندیشی
  • همکاری حوزه ودانشگاه
  • وحدت حوزه ودانشگاه
  • ورودی زیبا
  • ولادت
  • پژوهشگر موق
  • پژوهشگر موق
  • چکیده پایان نامه
  • چکیده پایان نامه
  • چکیده پایان نامه 2
  • کارگاه
  • کارگاه
  • کارگاه تقویت مهارت پژوهشگری
  • کارگروه
  • کرسی آزاد اندیشی
  • کرسی اسفند ماه
  • کوثرنت
  • گامهای مقاله نویسی




  • Random photo

    کاربرگ دریافت اطلاعات فردی دانش‌آموختگان و مبلغان




    دانشنامه سوره های قرآن

    سوره قرآن



    کد احادیث موضوعی

    حدیث موضوعی




      امام حسین   ...
    امام حسین

    می دانی چه چیزی مهم است؟
    یک پشتیبان مهربان! اگر عزم بر آبادی روح و جانت داشته باشی،
    کربلا خوب وعده گاهی و حسین خوب میزبانی است…
    تو را دارم چه غم دارم
    حسین جانم حسین جانم…
     

    بریده ای از کتاب:
    نمی دانست چه گونه حرفش را بزند. از هر کس پرسیده بود نشانی حسین بن علی را داده بودند!
    بخشنده ترین این دیار حسین است.
    -مشکلت را فقط حسین حل می کند!
    -از من می شنوی جز با حسین با کسی دیگر در میان نگذار!
    –حسین را که ببینی خودش کارت را سامان می دهد!
    -این جا بی خود نگرد، خانه ی پسر علی از آن سوست!

    بریده کتاب :
    ابالفضل العباس بر بام خانه ی خدا ایستاد و خطبه خواند، روز هشتم ذیحجه.
    سرها بالا را نگریستند و صدای رسای عباس را شنیدند:
    این خانه به برکت قدوم جد حسین شد قبله…
    حال شما ناسپاسی می کنید و راه خانه را بر امام می بندید…

    همانا حکمت خداست و گرنه شما می دیدید که این خانه ی خداست که به سمت حسین مشتاقانه می شتابد… و حجرالاسود است که برای تبرک، به سمت دستان حسین پرواز می کند…


    ?namaktab.ir ?namaktab.blog.ir ?@namaktab_ir

    موضوعات: معرفی کتاب, اخلاق  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1399-03-07] [ 11:51:00 ق.ظ ]





      امیر من : شناختی مختصر ولی عمیق از امیر کربلا، امیری به نام حسین…   ...
    امیر من : شناختی مختصر ولی عمیق از امیر کربلا، امیری به نام حسین…

    امیر من : شناختی مختصر ولی عمیق از امیر کربلا، امیری به نام حسین…
     

    امیر من : نرجس شکوریان فرد، عهد مانا

     

     

    بریده کتاب(۱):

    هق هق گریه هم را خاموش نمی کنم!
    جلوی اشک هایم را نمی گیرم!
    به خودم دلداری نمی دهم تا آرام شوم!
    اما خدایا! فقط حسین است که می تواند برای تو همه ی زندگی اش را ببخشد.

     

    ?namaktab.ir ?namaktab.blog.ir ?@namaktab_ir

    موضوعات: معرفی کتاب, اخلاق  لینک ثابت



     [ 11:48:00 ق.ظ ]





      زنان عنکبوتی فرا داستانی است که از میان جامعه ایران، سر بلند می کند…   ...
    زنان عنکبوتی فرا داستانی است که از میان جامعه ایران، سر بلند می کند…

    معرفی:

    زنان عنکبوتی فرا داستانی است که از میان جامعه ایران، سر بلند می کند…

    بریده کتاب زنان عنکبوتی :

    من فقط عکسای خودمو می ذاشتم.? عکس های مهمونیا و گردشایی که می رفتم. یا گردش و تفریح.?
    عکسای خودمو دوست داشتم. البته برام مهم بود که لایک ❤️و پیام هم داشته باشم?.
    پیجم مثل بچه ام شده بود. مثل خونه خودم. هم دوستش داشتم، هم توش راحت بودم?. خیلی راحت…
    همین که نامحدود بود و آزادی رو لمس می کردم، احساس قدرت می کردم.

     

    بریده کتاب(۲):

    سینا همراه افسر عملیات رفت سمت مترو و شهاب سمت میدان آزادی! زن که در تور قرار گرفت… همراهش شد تا شلوغی مزخرف مترو. تمام زوایای این ایستگاه را حفظ بود و نقطه ی اصلی وصل میکروفون را در نظر داشت. نگاهی به نیرو انداخت و او سری تکان داد. زمان وصل میکروفون که رسید، نیرو مقابل زن قرار گرفت و کیف دستیش را رها کرد. تمام محتویات کیف پخش زمین شد. نیرو عصبی و با ناراحتی رو به زن گفت:
    -خانوم … خانوم ! این چه وضعشه؟
    زن کمی عقب کشید و هراسان از عکس العمل او خم شد تا وسایل را جمع کند. وسایل کیف بیشتر از آنی بود که راحت جمع شود و غرغرهای نیرو، زن را وادار کرد تا بنشیند و کیفی که رو دوشش بود را زمین بگذارد. سینا خودش را رساند. نشست و گفت:

    -زن ها همیشه گیجند. ببین خانم با کیف این آقا چه کار کردی؟
    نیرو با ابروهای در هم رفته از زن دفاع کرد:
    -نه آقا خب این خانوم حتما کار داشتند که عجله کردند. الان هم با هم جمع می کنیم. شما زحمت نکشید. خانم شما هم خودتون رو ناراحت نکنید.
    حین گفتگو، سینا میکروفون را نصب کرد. وسایل جمع شد و نیرو با زن همراه شد! زن از موقعیت پیش آمده راضی بود، سر صحبت را با نیرو باز کرد و چرایی عجله اش را گفت. فرصت پدید آمده بود. بعد از مترو هم با توجه به هم مسیر شدنشان نیرو را کشاند سمت محل کارش.

    بریده کتاب(۳):

    اشک آرام آرام از گوشه ی چشمش راه گرفت… مثل همان اوایلی که جشن طلاق گرفته بود. در جشن کلی خندیده بود و با بچه های دانشگاه خوش گذرانده بود و بعد هم کیک سیاه را خودش بریده بود. اما همان شب تا صبح دو بار بالشش را عوض کرد، بس که اشک ریخته بود. پذیرش شکست سخت است، برای یک زن سخت تر! چرا این طور شد:
    _البته اون می گفت من عوض شدم. دعوامون زیاد شده بود. خیلی به رابطه ی من با بعضیا حساس شده بود. دلش می خواست من حواسم بیشتر باشه…

    بریده کتاب(۴):

    خونه نیست که دژه…
    شهاب پیاده شد و در سکوت شب پهباد را راهی ساختمان کرد. سینا و امیر تصاویری که پهباد از فضای داخل حیاط نشان می داد را روی لب تاب کنترل می کردند. سینا گفت:
    _یه دوربین بالای در ورودی حیاط، اینم دومی بالای ورودی ساختمون، چه قفل کتابی زدن به درش، تمام پنجره ها هم نرده داره که!

    امیر به نور ضعیفی که از یکی از پنجره های این ساختمان دیده می شد اشاره کرد:
    _این ساختمونی که کنار حیاطه انگار تازه ساخته شده! یکی هنوز توی این ساختمونه سینا!
    شهاب داخل ماشین نشست و گفت:
    -هیچ راه نفوذی به داخل ساختمون نبود.
    سینا فیلم را کمی عقب آورد و دوباره با دقت دیدند. شهاب زمزمه کرد:
    -یعنی چند نفر دائم اونجان! بیرون نیومدن تا ببینیمشون؟
    امیر نفسش را بیرون داد و گفت:
    -شاید هم این جا به خونه ی بغلی راه داره و رفت و آمد از اون جاست.

    هر دو برگشتند سمت عقب و منتظر نگاه کردند به امیر و او گفت:
    با آدم های ساده لوح و دوزاری طرف نیستیم.
    امشب نرید خونه. دم سحر هلی کم رو وارد خونه کنید، یه دور دیگه با دقت ببینید. تا خدا چی بخواد! به آرش هم بگید دوربینا رو هک کنه و تصاویر دو ماهی که این خونه راه افتاده رو ببینید. تصاویر همین دو تا دوربین داخل حیاط رو!

     

    ?namaktab.ir ?namaktab.blog.ir ?@namaktab_ir

    موضوعات: معرفی کتاب, اخلاق  لینک ثابت



     [ 11:47:00 ق.ظ ]





      کتاب هنوز سالم است : روح که سالمِ سالمِ سالم باشد سالم ماندن جسم غریب نیست…   ...
    کتاب هنوز سالم است : روح که سالمِ سالمِ سالم باشد سالم ماندن جسم غریب نیست…


     

    کتاب هنوز سالم است
    (ج۴ مجموعه از او)
    شهید شفیعی
    نویسنده: نرجس شکوریان فرد
    انتشارات: عهد مانا

    معرفی:

    من در سال ۱۳۸۱ در تشییع پیکر محمد رضا شفیعی شرکت کرده بودم و می دانستم که پیکر مطهرش سالم است. ولی همیشه دوست داشتم دلیل سالم بودن پیکرش رو بدونم. وقتی این کتاب رو خوندم اصلا فکر نمی کردم که این قدر زندگی ساده و خاکی داشته باشن. متوجه شدم که مادر نقش سازنده ای داشتند. مادر شهید یک الگوی بسیار عالی برای زنان و مادران جامعه هستند و خود شهید الگوی بسیار بزرگی برای جوانان.

    خلاصه:

    جنازه محمدرضا را از زیر خاک در می آورند. بعد از ۱۶سال جنازه سالم است.
    محمدرضا پسر خانواده ای ساده بود.
    مادرش قالی می بافت و پدرش دست فروش بود. اما یک رازهایی باید باشد که این اتفاق عجیب در عالم بیفتد…
    بخوانید تا بدانید.

    بریده کتاب(۱):

    بعد از تبادل اسرا، نوبت جنازه‌ها رسید. قرار شد حتی استخوان‌ های شهدا را تحویل بدهند.
    عراقی‌ها رفتند سراغ قبرها. یکی شان هم قبر محمدرضا بود. با بیل و کلنگ خاک ها را کنار زدند، اما…..
    به فکر چهار تکه استخوان بودند، اما محمد رضا صحیح وسالم بود، رشید و چهار شانه. هیج چیز تکان نخورده بود؛ موهایش؛ پوستش؛ مژه اش؛ محاسن پرش؛ حتی زخم تنش. انگار چند دقیقه ی پیش شهید شده بود. عکس ها ومدارک را مطابقت دادند.

    خبر به گوش صدام رسید. دستور داد جنازه را تحویل ندهند، سه ماه زیر آفتاب داغ عراق بگذارند؛ ولی هیچ اتفاقی نیفتاد. پودر تجزیه روی بدن و صورت محمد رضا ریختند، نه سوخت، نه پودر شد، فقط کمی تغییر کرد. رنگ پوستش سفید بود، سبزه ی با مزه شد. به هر دری می زدند، رسواتر می شدند. صلیب سرخ در جریان بود وایران هم مدرک داشت؛ مجبور شدند محمدرضا را تحویل دهند ؛ « و مکروا مکرالله والله خیر الماکرین»

     

    ?namaktab.ir ?namaktab.blog.ir ?@namaktab_ir

    موضوعات: معرفی کتاب, اخلاق  لینک ثابت



     [ 11:45:00 ق.ظ ]





      کتاب حاج قاسم :   ...
    کتاب حاج قاسم :

     قاسم باشی و قاسمی زندگی کنی می شوی عزیز هم دنیا و هم آخرت…

    ?namaktab.ir ?namaktab.blog.ir ?@namaktab_ir

    موضوعات: اخلاق  لینک ثابت



     [ 11:44:00 ق.ظ ]





      در دریای طوفانی منطقه و دنیا، ملت ایران در کشتی امن اهل‌بیت قرار گرفته است   ...

     

    ملّت ایران با چشم باز، با بصیرت، همه‌ی این اوضاع را زیر نظر داشته باشد و موضع خود را مستحکم نگه دارد و بداند در این دریای طوفانیِ این منطقه و این دنیا -این طوفان، امروز به اروپا هم رسیده است؛ فرانسه را ملاحظه کنید؛ کشورهای اروپایی هم اسیر طوفانند- در این طوفانی که دنیا را و بخصوص منطقه را فراگرفته است، ملّت ایران به برکت اسلام در کشتی امن محبّت اهل‌بیت(۱) و اسلام قرار گرفته‌اند. این بصیرت را حفظ کنید، این روش را حفظ کنید، این مسیر را ان‌شاءالله با قدرت ادامه بدهید؛ پیروزی متعلّق به ملّت ایران است.

    موضوعات: اخلاق  لینک ثابت



     [ 11:43:00 ق.ظ ]





      خدای متعال از مسلمانها خواسته که زیاد بشوند   ...

    خدای متعال از مسلمانها خواسته که زیاد بشوند

    این حدیثی که من خواندم از قول پیغمبر اکرم که «تَناکَحوا تَناسَلوا تَکثُروا»(۱)، خدای متعال از مسلمانها خواسته که زیاد بشوند، افزایش پیدا کنند. واقعاً هم این جور است که اگر چنانچه عدد ملّت مسلمان -حالا در یک کشور اسلامی مثل کشور ایران یا در فضای اسلامی مثل امّت اسلامی- زیاد باشد، این زمینه و امکان برای رشد و تعالی در آنها وجود دارد؛ یعنی وقتی که عدّه زیاد است، افراد صالح در آن قهراً زیادترند، توانایی‌ها قهراً بیشتر است، نیروی انسانی قهراً راقی‌تر است؛ این چون طبیعی است اگر چنانچه جمعیّت زیاد باشد. جمعیّت کم، مقهور واقع میشود. امروز در دنیا آن کشورهایی که جمعیّت‌های زیادی دارند، به برکت آن به خیلی امکانات دست یافته‌اند؛ چین یک نمونه‌ است، هند یک نمونه‌ است؛ با اینکه مشکلاتی هم دارند امّا در عین حال خود این جمعیّت زیاد به عنوان یک ارزش اجتماعی، ارزش سیاسی، یک ارزش بین‌المللی برای آنها توانسته موفّقیّتهایی را به وجود بیاورد. بنا بر این نسل باید افزایش پیدا کند؛ اینکه من تکرار میکنم، تأکید میکنم، به خاطر این است.

    موضوعات: اخلاق  لینک ثابت



     [ 11:42:00 ق.ظ ]





      هر سِمَتی، در کنارش یک مسئولیّتی دارد   ...

    هر سِمَتی، در کنارش یک مسئولیّتی دارد

    بسم الله الرّحمن الرّحیم
    الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.

    عَن اَبی ذَرٍّ (سَلامُ اللّهِ عَلَیهِ) اَنَّ النَّبیَّ (صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) قالَ یا اَبا ذَرٍّ اِنّی اُحِبُّ لَکَ ما اُحِبُّ لِنَفسی اِنّی اَراکَ ضَعیفاً فَلا تُؤَمَّرَنَّ عَلیٰ اِثنَینِ وَ لا تَوَلَّیَنَّ مالَ یَتیم.(۱)

    قالَ یا اَبا ذَرٍّ اِنّی اُحِبُّ لَکَ ما اُحِبُّ لِنَفسی
    خود جناب ابی‌ذر این توصیه‌ی پیغمبر به خودش را ذکر میکند؛ برای ماها هم درس است، درس بسیار بزرگی است. حضرت به او فرمود من هر چه برای خودم دوست میدارم، برای تو هم دوست میدارم؛ یعنی آن چیزی که میخواهم به تو بگویم، از روی کمال محبّت است؛ چون انسان به خودش کمال محبّت را دارد. خب حالا آن حرفی که حضرت میخواهد به ابی‌ذر بزند چیست؟

    موضوعات: اخلاق  لینک ثابت



     [ 11:41:00 ق.ظ ]





      معرفی کتاب   ...
    معرفی کتاب

    معرفی کتاب
    این کتاب، داستان لیلا دختری است که در تضاد بین داشته های خود و خانواده و اجتماع متحیر مانده است. لیلا به خاطر موقعیت کاری پدرش که در مأموریت های فرامرزی است، مجبور است دوری و سختی هایی را تحمل کند و تحمل این سختی ها و مشکلات نبود پدر، می شود ناهنجاری های برخوردی او با اطرافیانش.
    زندگی لیلا پر از لحظات تنهایی است و این تنهایی ها فرصت هایی برای تفکر او ایجاد کرده است. او معیارهایی را برای زندگی آینده اش برگزیده که شاید اجبار شرایط و زمانه، در آن نقش داشته و حالا می خواهد مختارانه و آزاد، مسیر زندگی اش را متفاوت جلو ببرد.

    در این داستان، خواننده، شاهد درگیری های شخصیت های داستان است که هر کدام به نوبه ی خود، رنجی دارد که زندگی اش را تحت الشعاع قرار می دهد. رنج مقدس یک تابلو از زندگی افراد اطراف ماست. چه خوب، و چه بد. داستان می گذارد که هر شخصیتی، خودش، آنچه که زندگی اش را تحت الشعاع قرار داده است دریافت کند و پیش از آنکه بخواهد تمام مشکلاتش را بر گرده ی دیگری سوار کند، نقش خودش را در زندگی اش ببیند.

    رنج مقدس با واقعیاتی همراه است که لحظه لحظه در زندگی دختر و پسر، زن و مرد ، مذهبی و غیر مذهبی جریان دارد. گفتگوها و عکس العمل ها، تصمیم گیری ها و شادی ها و غم هایی که حجم سنگینی از درد را بر قلب ها و زندگی ها می اندازد. داستان رنج مقدس، جریان همین امروز دنیای ماست که داریم در ان غلت می زنیم.
    این کتاب، لذت ساعت های متفاوت مطالعه ی خانواده ی ایرانی را در کام مخاطب می نشاند.

    موضوعات: معرفی کتاب, اخلاق, مناسبتی  لینک ثابت



     [ 11:40:00 ق.ظ ]





      علم آموزی   ...

    آخرین گفتگوهای پیامبر اعظم و حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیهما

    بسم الله الرّحمن الرّحیم
    الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.

    عَن عائِشَةَ بِنتِ طَلحَةَ عَن عائِشَةَ قالَت ما رَأَیتُ مِنَ النّاسِ اَحَداً اَشبَهَ کَلاماً وَ حَدیثاً بِرَسولِ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) مِن فاطِمَةَ. کانَت اِذا دَخَلَت عَلَیهِ رَحَّبَ بِها وَ قَبَّل یَدَیها وَ اَجلَسَها فی مَجلِسِهِ فَاِذا دَخَلَ عَلَیها قامَت اِلَیهِ فَرَحَّبَت بِهِ وَ قَبَّلَت یَدَیهِ وَ دَخَلَت عَلَیهِ فی مَرَضِهِ فَسارَّها فَبَکَت ثُمَّ سارَّها فَضَحِکَت. فَقُلتُ کُنتُ اَریٰ لِهٰذِهِ فَضلاً عَلَی النِّساءِ فَاِذا هِیَ امرَأَةٌ مِنَ النِّساءِ فَبَینَما هِیَ تَبکیٰ اِذ ضَحِکَت. فَسَأَلتُها فَقالَت اِنّی اِذَن لَبَذِرَةٌ. فَلَمّا تُوَفِّیَ رَسولُ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) سَأَلتُها فَقالَت اِنَّهُ اَخبَرَنی اَنَّهُ یَموتُ فَبَکَیتُ ثُمَّ اَخبَرَنی اَنّی اَوَّلُ اَهلِهِ لُحوقاً بِهِ فَضَحِکتُ.(۱)

    عَن عائِشَةَ بِنتِ طَلحَة عَن عائِشَة قالَت ما رَأَیتُ مِنَ النّاسِ اَحَداً اَشبَهَ کَلاماً وَ حَدیثاً بِرَسولِ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) مِن فاطِمَة
    دختر جناب طلحه، به نام عایشه از زنهای معروف قریش بوده و [نقل میکند از] همسر محترم پیغمبر اکرم، که عایشه(۲) میگوید من ندیدم هیچ کس را که از حیث حرف زدن، از حیث صحبت کردن، شبیه باشد به پیغمبر به قدر جناب فاطمه (سلام‌الله علیها) -که این ایّام،(۳) مناسب با این بزرگوار است- حالا این روایت در مورد کلام و حدیث است؛ قبلها یک روایت دیگری من دیدم -آن هم از عایشه است- که در مورد راه رفتن و نگاه کردن و این خصوصیّات هم میگوید فاطمه (سلام‌الله علیها) اشبه‌النّاس به پیغمبر بود.

    کانَت اِذا دَخَلَت عَلَیهِ رَحَّبَ بِها
    بعد میگوید وقتی جناب فاطمه (سلام‌الله علیها) وارد بر منزل پیغمبر میشد، حضرت ترحیب میکردند، [یعنی] خوشامد میگفتند.

    وَ قَبَّل یَدَیها
    پیغمبر دست مبارک فاطمه‌ی زهرا را میبوسید.

    وَ اَجلَسَها فی مَجلِسِه
    او را در جای خودش می‌نشاند. احترامی که پیغمبر برای این دختر، این بانوی بزرگِ همه‌ی دورانهای بشر قائل بوده، در این حد است.

    فَاِذا دَخَلَ عَلَیها قامَت اِلَیهِ فَرَحَّبَت بِهِ وَ قَبَّلَت یَدَیه
    وقتی [هم که] پیغمبر وارد منزل او میشد، او بلند میشد، خوشامد میگفت، دست مبارک پیغمبر را میبوسید.

    وَ دَخَلَت عَلَیهِ فی مَرَضِه
    فاطمه در [دوران] مریضی پیغمبر، در بیماریِ آخرِ پیغمبر، بر او وارد شد.

    فَسارَّها فَبَکَت
    با پیغمبر درگوشی صحبت کردند. فاطمه (سلام‌الله علیها) گریه کرد.

    ثُمَّ سارَّها فَضَحِکَت
    دوباره درگوشی با هم صحبت کردند، فاطمه (سلام‌الله علیها) لبخند زد و خندید.

    فَقُلتُ کُنتُ اَریٰ لِهٰذِهِ فَضلاً عَلَی النِّساء فَاِذا هِیَ امرَأَةٌ مِنَ النِّساء فَبَینَما هِیَ تَبکیٰ اِذ ضَحِکَت
    عایشه میگوید با خودم گفتم این چه حالتی است. من این خانم را برتر از دیگر زنها میدانستم. معلوم میشود که ایشان هم زنی مثل زنهای دیگر است. یک بار گریه میکند، یک بار خنده میکند.

    موضوعات: اخلاق, مناسبتی  لینک ثابت



     [ 11:35:00 ق.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما